نگران مغفول ماندن فرهنگ از مدل و برنامه‌های توسعه هستم/ فرهنگی‌سازی توسعه با دو راهبرد
22 اردیبهشت 1393
نگران مغفول ماندن فرهنگ از مدل و برنامه‌های توسعه هستم/ فرهنگی‌سازی توسعه با دو راهبرد
به گزارش خبرنگار مهر، دکتر علیرضا شجاعی زند، استاد دانشگاه تربیت مدرس عصر روز گذشته 21 اردیبهشت ماه در همایش ملی "فرهنگ و تکنولوژی؛ درنگی فرهنگی در مسیر پرشتاب صنعتی شدن"که در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد به ارائه سخن پرداخت که متن سخنرانی وی اکنون از نظر شما می گذرد.
 
مضمون مقاله بنده از عنوان آن مشخص است: فرهنگی‌سازی توسعه با دو راهبرد. منظور از فرهنگی‌سازی توسعه هم، تقویت و شارژ فرهنگی توسعه است. فکر می‌کنم که منظور برگذارکنندگان این همایش هم همین بوده است، آنها ظاهراً  نگران مغفول ماندن فرهنگ از مدل و برنامه‌های توسعه هستند. با اینکه این نگرانی را به‌ جا می‌دانم؛ در عین حال به آن نقد هم دارم. به‌جا می‌دانم زیرا واقعیت دارد و من هم مثل ایشان معتقدم که سهم فرهنگ به درستی اَدا نشده است.
 
در عین حال به این رویکرد و راهبردِ حاصل از آن، نقد دارم، چون آنرا نامؤثر و ناکافی می‌دانم. البته همایش رویکردش را به صراحت بیان نکرده و ممکن است بنده در انتساب این رویکرد بدان، برخطا باشم، لذا هیچ اصراری هم بر انتساب این رویکرد به همایش ندارم و بیش از آن، به دنبالِ معرفی و بیان ناکارآمدیِ آن هستم. معتقدم این رویکرد و راهبرد منبعث از آن، نمی‌تواند حتی منظور مدافعان خود را هم تأمین نماید. ما در این مقاله، به نقد راهبرد مذکور اکتفا نخواهیم کرد و راهبرد بدیلی را هم برای آن پیشنهاد خواهیم نمود.
 
لازم است قبل از معرفی این دو راهبرد، به یکی دو نکته درباره فرهنگی‌سازی توسعه اشاره نمایم:
 
نگرانی از بابت دور افتادنِ توسعه از شاخص‌های انسانی و تغافل از مقوله فرهنگ در مسیر رشد پرشتاب و یک‌جانبه اقتصادی، نه جدید است و نه اختصاص به ایران دارد. این مسئله در همه دنیا کمابیش مطرح بوده و هست. در ایران هم این بحث‌ها مسبوق به سابقه است و پیش از این در محافل علمی و حتی در میان سیاستگذاران و برنامه‌ریزان توسعه مطرح بوده است. با این تفاوت که سابقاً در قالبِ «مرور نظریات» دنبال می‌شده است و اینک به مثابه یک «مسئله پیشِ رو».‌ چرا که بی‌اعتنایی به ملاحظات فرهنگی و اجتماعی در برنامه‌های توسعه ایران در سه دهه اخیر، در حال آشکار ساختنِ عوارض و آسیب‌های خویش است. 
 
برای فرهنگی‌سازی توسعه و شارژ فرهنگیِ آن، دو راهبرد وجود دارد: بنده این دو راهبرد را با نظر به مبانی و اهداف مورد تعقیبشان، «اقلّی» و «اکثری» ‌نامیده‌ام.
 
راهبرد اقلی: 
 
•«راهبردِ اقلی» درباره ‌موضوعِ توسعه، دچار نوعی ساده‌نگری است. بدین معنی که غیر ایدئولوژیک بودنِ توسعه را به نوعی ‌پذیرفته و بر اقتباسی بودنِ آن صحه می‌گذارد.
•در پیش گرفتنِ این راهبرد، البته به مشق کردنِ دوباره تمامی مراحلی که دیگران پیش از این پیموده‌اند، رجحان دارد؛ در عین حال نسبت به آنچه ما از آن با عنوان «راهبرد اکثری»  یاد کرده‌ایم، نامؤثر و ناتمام است.
 
•راهبرد اقلی محصول دو موج است که در یک نقطه به هم رسیده‌اند: یک، موجِ تجدید نظر در الگوهای رایج توسعه و موجِ مطالعات فرهنگی. این دو موج هر یک با تأکیدات و دغدغه‌های خاص خود، به ضرورتِ نزدیک‌سازی و به هم‌آوریِ فرهنگ و توسعه رسیده‌اند. روند منتهی به ایجاد و انتشار این دو موج در غرب و در کشورهای تابع، علل خاصی دارد که باید در جای دیگری بدان پرداخت.  
 
نقص‌ها و نقد‌های وارد بر راهبرد اقلی:
 
تنها به پنج نقد در این مجال اشاره می‌نمایم:
 
1.1.راهبردِ اقلی با مقابل نشانی فرهنگ و اقتصاد، به یارگیری و رقابت‌های میان‌حوزه‌ای دامن می‌زند و به‌جای رفع بی‌تعادلی‌های توسعه، خود به عاملی برای تشدید تنش‌های درونی و برهم خوردن انسجام و تعادل اجتماعی بدل می‌گردد.
 
2. راهبرد اقلی با اکتفا به افزودن برخی متغیرهای فرهنگی به شاخص‌های عمومی توسعه، به القای نوعی رضایت خاطر کاذب در میان‌فرهنگ‌گرایان می‌انجامد؛ بی آن که تلاشی برای ایجاد تغییرات اساسی در الگوهای رایج به‌خرج داده باشد. 
 
3.مهم‌ترین مشکل این راهبرد، مربوط به معنای کش‌دار و فاقد جهتِ «فرهنگ» است. علت شکل‌گیری نوعی اجماع برای روآوری بدان در شرق و غرب عالَم نیز همین مضمون و تعبیر خنثی از آن است؛ فلذا به جای حل مسئله، صرفاً آن را به عهدة تعویق می‌اندازد.
 
4.این رویکرد در حالی به ذم و مدح اقتصاد و فرهنگ به نحو مطلق می‌پردازد که هیچ کدام فی‌نفسه مستحق آن نیستند. راهبرد اقلی توجه ندارد که ذم اقتصاد در واقع، نکوهشِ نوع خاصی از اقتصاد است که رایج و غالب است و نه اقتصاد به معنای یک بخش و حوزه اساسی در زندگی. بنابراین مدح فرهنگ هم باید به فرهنگ خاص و دارای جهتِ مشخص تعلق بگیرد و نه فرهنگ به معنای کلی آن. این امتناع از تعیین مصادیق مورد نظر اقتصاد و فرهنگ، راهبرد اقلی را به راحتی در همان مسیری قرار می‌دهد که رویکردهای لیبرال و سکولار بدان مایلند.    
 
5.رویکرد و راهبرد اقلی در واقع یک اختلاف بنیادی و ایدئولوژیک دربارة ‌توسعه را به یک اختلاف و رقابت میان‌حوزه‌ای تقلیل می‌دهد. فرهنگی‌سازی توسعه به اعتقاد ما بیش از دعوای «راهبردی»، یک اختلاف نظر «ایدئولوژیک» است و راه حل آن نیز بازنگری در «مبانیِ» توسعه و «جهت‌گیری‌هایِ» آن است.  طرح و بسط درست این مسئله قادر است برای معضلات دیگر توسعه از قبیل «تعادل» و «دامنه» و «مسیر» و «مراحل» و «شتاب» و «شیوه» هم پاسخ‌هایی داشته باشد. 
این راهکاری است که نگاه اکثری به توسعه، پیش روی ما می‌گذارد.
 
راهبرد اکثری
 
برای توسعه از سه دسته مشکلات می‌توان نام برد: دسته نخست از مشکلات، مربوط به فاصله طبیعی میان ساحت نظر و عمل است و ناظر به مسائلی از قبیل  کم کاری و تنبلی و حرص و تعارض منافع. این دسته از مشکلات در مقابل هر الگو و راهبردی از توسعه وجود دارد. بخشی از کوتاهی‌های فرهنگی در برنامه‌های توسعه، مربوط به همین دسته است.
 
دسته دومِ مشکلات را باید در شیوه‌ها و رَویه‌های معتاد جستجو کرد؛ این دست از مشکلات وقتی بروز می‌کنند که هیچ تلاشی برای هماهنگ ساختنِ سه عنصر «راه» و «مَرکَب» و «هدف» صورت نگرفته باشد. دینِ مدعی کمال (یعنی اسلام) نمی‌تواند «اهداف» را نشان دهد و نسبت به ترسیم «راهِ» وصول به آن ساکت باشد و همچنین نمی‌تواند راهِ رفتن و شدن را نشان دهد و از «شیوه‌ها» و ضوابط لازم‌الرعایة آن سخن نگوید. این دسته از مشکلات ناشی از اخذ و اقتباس ناقص و الگوهای آمیخته و آشفته است. بخش دیگری از نقصان‌‌های فرهنگی مربوط به کوتاهی نسبت به نحوه پیمودن راه و شیوه‌ها و وسیله‌های نیل به اهداف است. 
 
دسته سوم، مشکلات ناشی از مبانی نظری و مدل نهایی توسعه است. منظور از مبانی نظری و مدل نهایی توسعه، همان تأملاتی است که به «تعریفِ» توسعه و تعیینِ «اهدافِ» غایی و میان‌بُرد آن منجر می‌گردد. در همین سطح از بحث است که پای دین و ایدئولوژی‌ها به ماجرای توسعه باز می‌شود. همین وجه از مسئله است که با دعاویِ علمی، فنی و مدیریتی معرفی کردن محضِ توسعه در می‌افتد.
 
راهبرد اکثری برای فرهنگی‌سازی توسعه، به جای جرح و تعدیلِ الگوهای رایج و دخل و تصرف در مدل‌های اقتباسی، به دنبال بازنگری‌های اساسی در «تعریفِ» توسعه و «اهداف» و «شیوه‌های» آن است. این راهبرد به چیزی فراتر از فرهنگی‌سازی و شارژ فرهنگی توسعه می‌اندیشد و البته بدان نیاز پاسخ می‌دهد.
 
بی‌تعادلی و تغافل از برخی ابعاد وجودی انسان و جابجایی در سلسله مراتب نیازها و انصراف نظر از برخی از جنبه‌های مهم حیات بشری، بیش از آن که به تعلقات مطالعاتی و گرایشات حوزه‌ای ما مربوط باشد، ریشه در تعریف ما از توسعه دارد و اهدافی که برای آن در نظر گرفته‌ایم.
 
تحاشی و تغافل فرهنگی به مقوله توسعه بنابر نگاه اکثری، ناشی از نادیده گرفتنِ لااقل دو اصل اساسی است: 
1.لزوم حفظ پیوند و انسجام درونی میان ابعاد وجودی انسان
2.لزوم حفظ و تحکیم سیادت عقل بر رفتار و امیال
 
پس اگر دین و مشخصا اسلام مبنای طراحی الگوی توسعه قرار گیرد، به دلیل خصلت فرهنگی دین  و اعتنای بیشتر به ابعاد عقلی و روحی وجود و جاری بودن آن در تمامی سطوح و مراحل آن، این نقصان رایج در الگوهای توسعه، راحت‌تر و بهتر حل می‌شود، البته مشکل نخست، یعنی فاصله میان نظر و عمل در این الگو نیز، همچنان به قوت خود باقی است.